جدول جو
جدول جو

معنی دم شمردن - جستجوی لغت در جدول جو

دم شمردن
(گَ تَ)
شمار انفاس داشتن، کنایه از ایام بسر کردن است. (آنندراج) :
به آسان شماری دمی می شمار
که آسان زید مرد آسان گزار.
نظامی.
- دم شمردن بر کسی، حساب عمر و زندگی وی کردن:
که بر تو دم شمرده ست و ببسته
خدای کردگارغیب دانت.
ناصرخسرو.
و رجوع به مادۀ دم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
باد کردن، ورم کردن
چای را در قوری ریختن و آب جوش روی آن بستن، داروی گیاهی را مانند چای در آب جوش ریختن و روی آتش گذاشتن که طعم و رنگ خود را پس بدهد
برنج را پس از آب کش کردن در دیگ برگرداندن و روی دیگ را آتش ریختن که آب آن خشک و برنج پخته و ملایم شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام شمردن
تصویر گام شمردن
قدم برداشتن، گام زدن، از روی حساب و به احتیاط قدم برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ تَءْ)
پی شمردن کسی را، مراقبت اعمال او کردن. حساب عمل و کار او داشتن:
بدادو دهش دل توانگر کنید
از آزادگی برسر افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همی بشمرد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ / مِ دَ)
اهمیت دادن. بااهمیت دانستن
لغت نامه دهخدا
(خِ اَ دَ)
فریفته شدن و فریب خوردن. (ناظم الاطباء) (از برهان). فریب خوردن. (غیاث) (آنندراج). کنایه از فریفته شدن باشد. (انجمن آرا) : این دم بخورد و این عشوه بخرید و نقد به نسیه بفروخت. (ترجمه تاریخ یمینی).
- دم کسی (کسانی) را خوردن، فریفتۀ او شدن. فریب او را خوردن. به فریب او فریفته شدن. (یادداشت مؤلف) : اشتر بیچاره دم ایشان چون شکر بخورد. (کلیله و دمنه).
حوری ازکوفه به کوری ز عجم
دم همی داد و حریفی می جست
گفتم ای کور دم حور مخور
کاو حریف تو به بوی زر تست
هان و هان تا زخری دم نخوری
ور خوری این مثلش گوی نخست.
خاقانی.
عارفانه بزی اندر ره شرع
از اباحت دم فرغانه مخور.
خاقانی.
ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم
که در میانۀ دقم پدید شد آماه.
نجیب الدین جرفادقانی.
ابوموسی دم او بخورد و بواسطۀ کبر سن ابوموسی اشعری اول خطبه تشبیه به انگشتری کرده علی را از خلافت معزول کرد. (تاریخ گزیده).
تا بدانی که بد نباید کرد
دم دیو ستم نباید خورد.
؟ (از المضاف الی بدایع الازمان).
به منزل کی این بار می برد دل
دم مصلحت گر نمی خورد دل.
ظهوری (از آنندراج).
، نفس راست کردن. (ناظم الاطباء) (برهان) ، حرکت نمودن. (ناظم الاطباء) ، آسوده شدن. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْرُ شُ دَ)
استبعاد. بعید دانستن. دور دانستن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دم آمدن
تصویر دم آمدن
در تداول سینه زنان با دیگران هم آواز شدن، دم آمدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
با آتش ملایم چیزی را پختن بدون آنکه جوش آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گام شمردن
تصویر گام شمردن
از روی حساب گام زدن با حتیاط قدم برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
پی شمردن کسی را. مراقبت اعمال او کردن حساب کاراو را داشتنن: بداد و دهش دل توانگر کیندخ از آزادگی بر سر افسر کنیدخ که فرجام هم روزمان بگذرد زمانه پی ماهی بشمرد. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم خوردن
تصویر دم خوردن
فریفته شدن و فریب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا شمردن
تصویر وا شمردن
دوباره شمردن باز شمردن، شمردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
((دَ کَ دَ))
اشباع شدن مکانی از بخار به طوری که تنفس در آن مشکل باشد، چای، قهوه و مانند آن را در قوری دارای آب گرم کردن بطوری که طعم مطبوعی یا بد، جوشاندن چای و مانند آن، برنج را پس از آبکش کردن در دیگ برگرداندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دم خوردن
تصویر دم خوردن
((دَ. خُ دَ))
فریب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بس شمردن
تصویر بس شمردن
ضرب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
Brew
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
brasser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
باد کردن، ورم کردن، شرجی شدن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
هوای شرجی، هوای دم کرده و مرطوب
فرهنگ گویش مازندرانی
لفظی در تعزیر به معنی فدا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
醸造する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
לחלוט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
उबालना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
menyeduh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
brouwen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
brauen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
preparar (bebida)
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
preparare (bevanda)
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
preparar (bebida)
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
酿造
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
parzyć (napój)
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
заварювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
варить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دم کردن
تصویر دم کردن
양조하다
دیکشنری فارسی به کره ای